💓زناشویی💓
بسم الله الرحمن الرحیم خاهشن اول بخونین بعد لایک کنین
در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث کردند.
دختر هم قهر کرد آمد خانه پدرش و از شوهر خود شروع کرد به بد گفتن که پدر جان شوهر من چنینِ و چنانِ
پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش گوش کرد گفت باشه عزیز دل بابا با شوهرت صحبت میکنم
پدر دختر تمام مردهای فامیل که به دختر محرم بودند را به خانه اش دعوت کرد وبه هر یک عبای داد
بعد به زنش گفت دختر را نیمه عریان کرده داخل اتاق بفرستند
مادر دختر دستور شوهرش را اطاعت کرده دخترش را نیمه عریان به اتاق فرستاد.
دختر تا وارد اتاق شد از خجالت سرخ شد و داشت نگاه میکرد. پدرش عبایش را کنار زد و گفت بیا زیر عبای من.
دختر نرفت، برادرانش گفتند بیا زیر عبای ما، اما نرفت.
عموها، دائی ها... اما نرفت.
خلاصه در آن جمع سریع رفت زیر عبای شوهرش پناه گرفت.
پدر دختر گفت دیدی دخترم محرمتر از شوهرت کسی نیست، پس بهتر است بروی زندگی کنی.
او عیب های تو را بپوشاند تو نیز عیب های شوهرت را بپوشان.
او از خطای تو بگذرد تو هم از اشتباهات شوهرت چشم پوشی کن.
آری دو نفری که باهم ازدواج ميکنند کاملِ کامل نیستند، ولی می توانند همديگر را کامل کنند.
〰〰〰〰〰〰
🔑خوشبختی سه تاکلمه بیشتر نیست:
🎀با
🎀هم
🎀بسازید
💓💓💓💓💓
〰〰〰〰〰〰
تنها خدا،آرام بخش دلها